پیشنهاد سردبیرداغفرنگ عامه

«نبرد پشت نبرد» با دی‌کاپریو؛ بازگشت نفس‌گیر ستاره هالیوود به سینمای جدی

فیلم «نبرد پشت نبرد» ساخته‌ی پل توماس اندرسن، با نگاهی دلهره‌آور به اقتدارگرایی، یکی از آن آثار نادری‌ست که می‌تواند بر گفت‌وگوی فرهنگی جامعه سلطه پیدا کند. این فیلم با جسارت و سبکی متفاوت، به شکلی بی‌سابقه با حال‌وهوای امروز ما پیوند می‌خورد.

به گزارش آینه فردا به نقل از variety، هیچ معیار دقیقی برای سنجش لحظه‌ای که یک فیلم وارد جریان فرهنگی جامعه می‌شود وجود ندارد—منظور آن لحظه‌ای‌ست که فیلم مثل تزریق یک دوز قوی، تأثیرش را بی‌درنگ نشان می‌دهد. در گذشته چنین اتفاق‌هایی زیاد رخ می‌داد، اما حالا در دنیایی زندگی می‌کنیم که غرق در محتوای بی‌پایان و پراکنده است؛ هر بخش در سیلویی جداگانه، بدون آن توجه جمعی که زمانی برای آثار بزرگ وجود داشت.

عبارت «فرهنگ جمعی» زمانی مترادف با «سریال پربیننده» یا «فیلم پرفروش» بود، اما حتی این‌ها هم دیگر آن قدرت فراگیر و همه‌گیر سابق را ندارند. و همین موضوع باعث می‌شود «نبرد پشت نبرد» یک بازگشت باشکوه به دوران طلایی باشد—فیلمی نادر که می‌تواند دوباره توجه عمومی را متمرکز کند.

این فیلم در آمریکایی روایت می‌شود که به یک حکومت پلیسی تبدیل شده—و از قضا، شباهت نگران‌کننده‌ای با آینده‌ای دارد که آمریکا ممکن است در چند سال آینده به آن نزدیک شود. اما نکته‌ی عجیب فیلم فقط در پیش‌گویی‌اش از فضای اقتدارگرایانه نیست. قدرت واقعی آن در این است که مخاطب را به‌مدت دو ساعت و ۴۱ دقیقه، وادار می‌کند در غار اضطراب و خشم‌اش زندگی کند؛ در کشاکش میان انفعال و شورش. فیلم لحظاتی از شناخت تکان‌دهنده و نوعی تخلیه احساسی نفس‌گیر را رقم می‌زند—مثل آینه‌ای بزرگ‌تر از واقعیت که همه‌چیز را واضح‌تر نشان می‌دهد.

بر اساس نقدهای پرشور، موج اولیه‌ی تحسین‌ها، فروش قابل‌توجه فیلم در گیشه، و هیجان عمومی در شبکه‌های اجتماعی، «نبرد پشت نبرد» پتانسیل تبدیل شدن به یک پدیده را دارد—نه فقط یک درام بزرگسالانه‌ی موفق، بلکه فیلمی که هزاران گفت‌وگو را برمی‌انگیزد و میدان انرژی خودش را خلق می‌کند.

حتی فیلم‌های پرفروش هم دیگر چنین تأثیری ندارند. بسیاری از آثار تحسین‌شده توسط منتقدان، صرفاً گفت‌وگویی محدود در یک حباب فرهنگی ایجاد می‌کنند. مثل اتفاقی که سال گذشته برای «آنورا» و «بروتالیست» افتاد، و شاید امسال برای «ماتریالیست‌ها»—کمدی رمانتیکی که روشنفکران دو سوی آمریکا را به بحث درباره‌ی تقاطع عشق و قیمت املاک کشاند.

«نبرد پشت نبرد» در عین سرگرم‌کننده بودن، یک تریلر سیاسی دیوانه‌وار و غیرقابل پیش‌بینی است که مخاطب را وادار می‌کند با سرنوشت کشورش روبه‌رو شود. این فیلم پرسش‌هایی اساسی را پیش می‌کشد: چه بر سر آمریکا آمده؟ این مسیر به کجا می‌رسد؟ آیا واقعاً به همان اندازه تهدیدآمیز است که فیلم نشان می‌دهد؟ پرسشی که به‌اندازه‌ی ترس‌های فیلم «آرواره‌ها» دلهره‌آور است.

برای یافتن فیلمی که به‌اندازه‌ی این اثر با روح زمانه هم‌راستا باشد، شاید باید به «وال‌استریت» اثر الیور استون در سال ۱۹۸۷ رجوع کرد—درامی مالی که تنها هفت هفته پس از سقوط تاریخی بازار سهام اکران شد و انگار برای درمان خماری دهه‌ی طمع طراحی شده بود. یا «همه مردان رئیس‌جمهور» که با وجود انتشار دو سال پس از استعفای نیکسون، آن‌قدر به رسوایی واترگیت نزدیک بود که نقش نوعی همه‌پرسی ملی را ایفا کرد.

اکران «نبرد پشت نبرد» نیز به‌نظر می‌رسد دقیقاً در هفته‌ای اتفاق افتاده که باید. ماجرای جیمی کیمل—که به‌عنوان پیروزی بزرگی برای آزادی بیان شناخته شد—نقطه‌ی عطفی بود. همین‌طور کیفرخواست جیمز کومی، که امیدواریم پایانش به‌اندازه‌ی کیمل پیروزمندانه باشد. این رویدادهای لرزاننده، فقط بر فوریت و اهمیت فیلم می‌افزایند.

از نظر میزان ارتباط با وضعیت فعلی، «نبرد پشت نبرد» امتیاز کامل ۱۰ از ۱۰ را می‌گیرد. اما در اجرا، با کارگردانی پل توماس اندرسن در اوج خلاقیتش، فیلمی‌ست پرانرژی و فراگیر که مضامینش را در ذهن مخاطب حک می‌کند—فیلمی که آدم را وادار می‌کند درباره‌اش فکر کند، حرف بزند، بحث کند.

و حالا یک پیش‌بینی شاید غیرمنتظره: به‌نظر می‌رسد بخش قابل‌توجهی از مخاطبان این فیلم از جناح راست خواهند بود. مخاطبان محافظه‌کار معمولاً از فیلم‌هایی مثل «جنگ داخلی» دوری می‌کنند چون آن‌ها را تبلیغات چپ‌گرایانه می‌دانند، اما «نبرد پشت نبرد» چشم‌اندازی دارد که می‌تواند برایشان جذاب باشد—به‌ویژه با بازی الهام‌بخش و قابل‌درک لئوناردو دی‌کاپریو، که یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های سال‌های اخیرش را ارائه داده.

فیلم گروهی از چریک‌های انقلابی زیرزمینی را به تصویر می‌کشد، اما آن‌ها را نه به‌عنوان قهرمانان درخشان، بلکه با نگاهی خاکستری نشان می‌دهدبا تأکید بر ساده‌لوحی و خودمحوری‌شان. نقش‌آفرینی شان پن در نقش سرهنگ لاک‌جاو، دیکتاتور ارتشی، نیز نوعی طنز از رفتارهای کنترل‌گرای نظامی‌ست که با رگه‌هایی از انسانیت همراه شده.

مخاطبان محافظه‌کار احتمالاً از روی کنجکاوی به سراغ این فیلم خواهند رفت. و شاید، چه بخواهند بپذیرند چه نه، فیلم بتواند با آن‌ها ارتباط برقرار کند. در دنیایی که تد کروز می‌تواند در ماجرای جیمی کیمل علیه رئیس‌جمهور موضع بگیرد، پیام روشن است: هیچ‌چیز از پیش تعیین‌شده نیست.

دیدن فیلمی بزرگ که با جسارت به اقتدارگرایی نوظهور آمریکا می‌پردازد، هیجان‌انگیز است—و اینکه نگاهی تند و تیز به ملی‌گرایی مسیحی دارد، جسورانه. اما همچنین یادآوری این نکته است که سینما هنوز می‌تواند مهم باشد.

چنین حسی را تا حدی با «گناهکاران» تجربه کردیم—تریلر خون‌آشامی که میراث نژادی آمریکا را زیر ذره‌بین برد. اما حتی «گناهکاران» هم آن چیزی را که «نبرد پشت نبرد» دارد، نداشت: قدرت غوطه‌ور کردن مخاطب در فاجعه‌ی اکنونِ کشوری که مفهوم آزادی در آن در حال فروپاشی‌ست.

شور فرهنگی پیرامون فیلمی مثل این، شاید گامی کوچک باشد برای بازسازی آنچه در حال از دست رفتن است.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا